فرارو- در گزارش آخرین مجمع جهانی اقتصاد، پنج بحران شامل بحران و معیشت، سرخوردگی جوانان، رکود اقتصادی بلندمدت، بحران منابع طبیعی، از دست دادن تنوع زیستی و فروپاشی اکوسیستم برای اقتصاد ایران شناسایی شده است، براساس این گزارش در یک دهه آینده با این چالش روبرو خواهد شد. نکته حائز مهم در این چالش، حضور رنگ مباحث اجتماعی است که این موضوع اهمیت بسزایی دارد، با توجه به این موضوع مهم است فردین علیخواه عضو هیئت علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان رفتیم و وی در گفتگو با فرارودر مورد موضوع اجتماعی این نگرانیها صحبت کرده است.
با توجه به این که در گزارش اخیر مجمع جهانی اقتصاد، مهمترین مباحث اجتماعی هستند، اولویتهای سلامت جوانان و بهطور متوسط در آینده و بهبود شرایط چیست؟ آیا این بحران ایجاد خواهد شد؟ مهمترین عوامل دخیل در پدید آمدن این بحران چیست؟
در خصوص پنج موردی که به آنها اشاره میکنند به طور خاص به موضوع مصرف جوانان در ایران میپردازند. ببینید. این مسئله دو وجه میتواند داشته باشد. از طرفی ما با موضوع امید اجتماعی یا آن چیزی است که من آن را «امید سرزمینی» مینامم، و در طرف دیگر هم موضوعی مطرح میشود یعنی خود جوانان به عنوان یک پدیده مستقل و مجزا. موضوع دوم یعنی جوانان و جوانی، جایگاه ویژه ای در مطالعات علوم اجتماعی دارد، آنقدرها که هم اکنون رشته های مطالعاتی جوانان در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه های ایران ایجاد شده است.
یکی از بحثها در این سنخ، بررسیهای جوامع و دیدگاههای دولتها به جوانان و پژوهشهای جوانی است. در برخی از نظرهای اجتماعی این نقد به دولتها (و حتی به فرهنگ عمومی جوامع) وجود دارد که جوانان را گروه اجتماعی آسیبرسان و علوم خطرناک میبینند. در واقع در اینجا «جوانی به مثابه تهدید» دیده میشود و نسبت به آن نگاه جرمانگارانه وجود دارد. برای مثال در همین راستا است که ما گاهی اوقات طرد اجتماعی جوانان از برخی مکانهای عمومی و تفرجگاهی هستیم.
هر دو موضوع، یعنی چه امید و چه جوانان شایسته به ویژه جامعهشناختی است. البته باید اشاره کنم که سرخوردگی میتواند وضعیت را پیامد پس از امیدواری باشد. روشن تر بگویم. فرد به تحقق هدفی امید داشته است، در پی آن امیدواری، برای انجام آن کارها انجام شده است، اما به هر گونه دسترسی به آن ناکام گشته است. سرخوردگی را میتوانم از این زاویه دیدم. من فرض را بر این میگذارم که سرخوردگی ارتباط تنگاتنگی با امید یا نامیدی دارد.
شاید توضیح این روزها در بین جوانان، ناامیدی جدی نسبت به آینده و سرخوردگی غذایی شکل گرفته است کاری بیهوده به نظر برسد. مقامات کشورمان هنوز چنین چیزی را نمیپذیرند و شاید هم حق داشته باشند چرا که اگر بپذیرند باید پاسخ دهند که چرا اینگونه است. بگذریم. ما در دانشگاه و در شبکه های اجتماعی، سروکارمان با جوانان هستند و حرف های آنها را می شنویم.
دانشجویان ما در مقاطع تحصیلی تکمیلی، معلمان و در دبیرستانهای کشور درس میدهند. آنها هم با نوجوانان در ارتباط هستند. آنها در کلاسهایشان از نوجوانان در مدارس نظرپرسی میسازند و هربار بابت میگویند از خواستها و دانشآموزان جدی برای ترک وطن میگویند.
شما ترکیب ملیتیِ کشتیهایی که مهاجران را به سمت کشورهای اروپایی میبرند یا ترکیبی از ملیتیها را که متأسفانه به دلیل تسریع روند پناهندگیشان، دین خود را تغییر میدهند، ترکیب کنید. اطلاعات مرتبط با این موضوعات در رسانه های جمعی در دسترس است. با این بررسیها متوجه میشویم که آن خواست جدی است که در دوره دبیرستان وجود دارد از بالقوه، وارد فاز عملی شده است. در هر صورت اینها همگی نشان، و یا برای یک جامعهشناس، دادههای اجتماعی و هر چند تلخاند.
این موضوع را بیشتر موشکافی کنید؟
نامیدی یا امید، نوعی طرز تلقی یا نوعی موضع به دنیای پیرامونمان است. این نگاه، بیاساس یا فی البداهه شکل نمیگیرد. این نگاه یک فرآیند و یک مسیر است. به عبارت آدمها ناامید به دنیا نمیآیند، آدمها ناامید میشوند و توجه به فرآیند «شدن» بسیار مهم است. پرسش آن است که آدمها ناامید میشوند چکار میکنند؟
من همیشه به دوستان جوانم در کلاسهای دانشگاه میگویم اگر ما میپرسیم که وقتی کسی امیدوار است که چکار میکند دوشادوش آن را طرح کند که وقتی ناامید است چکار میکند خیلی مهم است. افراد در پی نامیدی هم رفتارهای انجام میدهند. بخشی از مشکلات و مسائل اجتماعی در ایران امروز از این زاویه میبینم، یعنی وقتی افراد ناامید میشوند چکار میکنند؟ چه راهکارهایی برای تعریف میکنند؟ شما رفتارهای مردم در حوزه اقتصادی را ببینید. این رفتارها حاصل ناامیدی سرزمینی است.
ثبتنام انبوه ایرانیان برای خرید خودرو به قیمت کارخانه تولید همان نامیدی به آینده است. حتی من فکر می کنم افزایش «خوشباشی» حاصل از مصرف الکل در ایران هم افزایش نامیدی است. نظریهها بیان کردهاند که یکی از واکنشها به نامیدی و ناکامی، عزلتگزینی و طرد اجتماعی خودخواسته است.
این در برهه هایی در ژاپن هم دیده شد. منظورم پدیده «هیکیکوموری» است. جوانان ژاپنی تحت فشارهای سخت اجتماعی قرار دارند تا موفق شوند. حال عدهای نمیتوانستند و به هر دلیلی ناکام و سرخورده میشوند. فشار آنها آن قدر زیاد بود که آنها به شکلی خودخواسته طرد اجتماعی و اتاقنشینی را انتخاب کردند. من گسترش پدیده «لشوارگی» در سالهای اخیر در بین جوانان را هم از این زاویه میبینم. منظورم جوانانی هستند که نه درس میخوانند، نه دنبال شغلی میروند و نه تلاش میکنند مهارتی بیاموزند. جوانانی که به عمد تصمیم گرفته اند تا «لَش» باشند و لش باشند برای آنها انتخاب شده است.
در مجموع به همین دلیل است که جامعهشناسان مسائل اجتماعی زنجیروار را به همدیگر مرتبط میکنند. هر مسئله اجتماعی به مسئله اجتماعی بعدی میشود. من درباره شدید به ارسال توضیح دادم. وجود همین همیشه، خودش پیامدهای اجتماعی دارد. مثلا یکی از آنها سندرومی است که من آنرا «بیمسئولیتی قبل از ترک دائم» مینامم.
شاید ببینید که از مستأجران در روزهای پایانی سکونت در یک سکونتگاه، نسبت به حفظ و مراقبت از آن مکان بسیار بیاعتنا میشوند. شدت شدید به ترک وطن زمینه شکلگیری چنین بیمسئولیتیای را نیز فراهم میآورد. متأسفانه نامیدی پیامدهای اجتماعی گوناگونی دارد که مقامات نمیخواهند قبول کنند. مقاماتی که در ایجاد آن نقش مهمی داشته اند.
زمینه و زمینه های ایجاد این ناامیدی و سرخوردگی در جامعه ایرانی چیست؟
درباره ناامیدی و سرخوردگی به چند موضوع میتوانم اشاره کنم. فقط بحث پیچیدگیهایی دارد و شاید بهتر باشد با تخصصهای مختلف گفتگو کنید. ببینید تصور من آن است که جامعه ایران به وضعیت و به نقطهای رسیده است که احساس خوشبختی مردم را با احساس خوشبختی و سعادت حاکم یکی نیست و ما شاهد دو مسیر کاملا مجزا هستیم. این نکته خیلی مهم است.
ساده تر بگویم. ما به نزدیکایم که روشهایی که برای مثال با آنها مردم شاد میشوند کاملاً با نگاه حکومتی به این روشها مغایرت دارد. سبک زندگیای که مردم با آن احساس بهتری پیدا میکنند، کاملاً با سبک زندگی مورد نظر حکومت و سبک زندگیهایی که از طریق نهادهای رسمی در جامعه اعمال میکنند، میشوند.
طبق منابع جامعهشناختی، این تجربه در دهههای پایانی اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت. موسیقی مطلوب حکومت، سبک لباس مطلوب حکومت، رسانهای مطلوب حکومت با آنچه سلیقه و انتخاب مردم بود فاصله شگرفی داشت. متأسفانه در ماههای بیشتر شاهد هستیم که گویا حاکمیت میخواهد شرایط را سختتر هم بنماید.
یعنی نه تنها نمیتوانهای مشترک موجود بین حاکمیت-مردم را تقویت کرد، بلکه میتواند با اهرمهای فشاری که در دست دارد تعریفی که خودش از خوشبختی و سعادت دارد را به بخش وسیعی از مردم تحمیل کند که البته این بدون تردید است. شکست خواهد خورد.
حال شما در اینجا جوانان را وارد کنید. سبک زندگی جریان جوانان ایرانی را در نظر بگیرید و غالبها را در نظر بگیرید که نه تنها کمتر و بلکه دامنه آنها مدام افزایش یافته است. به نظرشما جز سرخوردگی و یأس باید منتظر چه پیامدی بود؟ تعجب بیشتر آن سیستمی است که در عرصه اقتصاد بدترین شرایط را برای جامعه به وجود آورده است. جامعه برای کنار آمدن با چنین فلاکتی، خودش راهها و روزنههایی را به عنوان سوپاپ مطمئن تعریف کرده است. بعد از سیستم میآید و همان روزنهها در فرهنگ را هم میکند.
مدتی قبل، مهمی را دیدم که استاندار یک استان آمده بود و برای کافههای شهری که یکی از مکانهای جوانان دارای سبک زندگی متفاوت است خط نشان میکشید. به نظر شما جز سرخوردگی برای جوانان باید منتظر چه پیامدی بود؟ چرا که گفتم طرد خودخواسته اجتماعی و عزلتگزینی در جامعه از یک طرف، یا ترک موطن از طرف دیگر، از انواع واکنشهایی است که جوانان نشان میدهند. بخواهم خلاصه بگویم، حاکمیت به عاملیت انسانها توجه نمیکند.
جمع بندی شما از وضعیت موجود چیست؟
عصرجدید عصر عاملیت است. افراد باید احساس کنند که میتوانند انتخاب کنند، میتوانند زندگی کنند را بسازند، میتوانند کنشگری داشته باشند. متأسفانه این وضعیت جدید را یا نمیبینند یا میبینند، ولی به نفعش به آن توجه نمیشود. به هر حال جوانان ایرانی احساس نمیکنند که نقش عاملیتی دارند. میسازند ساختار دارند گلوی احساس آنها را میفشارد.
در دهههای شصت و هفتاد در غرب خطمشی over-policing یا پلیسی کردن شدید جامعه نقد شد. این که در جای جامعه تلاش شود سیاست های اجتماعی با پلیس و ماشین پلیس اجرا شود. جوانان آن دههها علیه جامعه عصیان کردند. متأسفانه در مقابله با جوانان و سبک زندگی آنها ما شاهد این سیاست هستیم. اگر حاکمیت میخواهد جوانان احساس بهتری در ایران داشته باشند، خود را از مهندسی سبک زندگی کنار بکشند، گناهاندیشی در مقابله با سبک زندگی جوانان دیگر جوابگوی تغییرات اجتماعی ایران امروز نیست. جوانان، جوانی کنند.